بنام آنکه زیباست و زیبا رویان را دوست دارد
بنام آنکه افرید مرا تا دوست بدارم تو را
وصیت نامه یک عاشق
ای کسا نیکه مامور دفن من هستید طابوت مرا از سنگ سیاه بسازید تا همه مردم بدانند که هرچه سیاهی هست بر من گذشه ودست های من را باز بگزارید تا همه مردم بدانند که به آنچه که می خواستم نرسیده ام و چشم های مراباز بگذارید تا همه مردم بدانند که چشم انتظار بوده ام وبر روی قبرم تکه یخی بگذارید تا با اولین اشعه خورشید اب شود ومرا خیس کند چون تا بحال کسی را ندیده ام که بر من بگرید
از طرف حقیرترین
تقدیم به تو ای بهترین
خلی خوبه
وقتی که خوابی نیمه شب،تورا نگاه میکنم
زیبایی ات را با وقار،گاه اشتباه می کنم
از شرم سر انگشت من پیشانی ات تر می شود
عطر تنت می پیچد و دنیا معطر میشود
گیسوت تابی میخورد میلغزد از بازوی تو
از شانه جاری می شود چون آبشاری موی تو
چون برگ گل در بسترم میگسترانی بوی خود
من را نوازش میکنی بر مهربان زانوی خود
آسیمه می خیزم ز خواب،تو نیستی اما دگر
ای عشق من بی من کجا،تنها نرو من را ببر
من بی تو میمیرم نرو،من بی تو میمیرم بمان
با من بمان زین پس دگر،هر چه تو می گویی همان
در خواب آخرعشق من در برگ گل پیچیدمت
میخوابم ای زیباترین در خواب شاید دیدمت
چقدر قشنگ بود دلم خیلی گرفت...
دمت گرم.اشکم درومد داداش.خیلی توپ بود