سخن اخر
اکنون زمان گریستن است، اگر تنها بتوان
گریست، یا به راز داری دامان تو اگر بتوان
اعتمادی داشت، یا دست کم به درها!!! که در
آنان احتمالا گشودنی است به سوی نابه کاران
با این همه به زندان من بیا که تنها دریچه اش
به دیوانه خوانه می گشاید
اما چگونه و به راستی چگونه زندان من را
که این چنین بی سرود و بی صدا مانده را
سلام دوست گلم ممنون که سر زدی وبلاگ شما هم خیلی عالی بود موفق باشی
سلام اوره عمار چونه زبره؟؟
میشناسی یا نه ؟؟؟
منم محمود میربلوچ زهی چه خبر ؟
وبلاگ باحالی داری کم حوصلهگی داری فقط
به کلبه منم بیا موفق باش